دلفین آبی

سیگنال های در هم ذهن من

دلفین آبی

سیگنال های در هم ذهن من

خواب مشترک من و تو

فال مشترک من و تو

خاطرات مشترک من و تو

رویاهای مشترک من و تو

زندگی مشترک تو و او

می بینی؟

حتی شعر را هم به هم می ریزد

چه رسد حال مرا

روزگار مرا

آمدم سویش بجویم عشق را، قلبم شکست

در میان خانه ام تنها چراغ من شکست

من به بالین او درون انجمن مستانه خو

وه چه بی انصاف یاری بود این سرگذشت

در پس پرده چه ها پنهان نمود، من ندانستم ولی

دست آخر دست نامحرم به دستش بود و رفت

همای سعادت من بودی

ولی بر بام دیگری نشستی

و من می سوزم شاید از این آتش

ققنوسی دیگر به پا خیزد

بگو چه کنم

با هوایت

یادت



من خسته ام از دلخوشی های غمگین

از لحظه های شیرین درد دار

رهایم کن

بگذار واقعیت مرا ببلعد

دردی به نام عشق

بیماری خطرناکی به نام اعتماد

توهمی به اسم آرامش

دلم و یاد تو

تو و فراموشی من

هر دو در تلاش برای دل کندن

چه سرنوشت شومی

بگذار قصه تمام شود

بگذار تمام شوم


من و امید

نطفه امید را درونم کاشته ام
بی آنکه بدانم فرزندی حلال زاده است
یا حرام زاده
و تو ابراهیم وار
پیوسته اسماعیل امیدم را به قربانگاه می بری
و ذبح می کنی
و هر بار فرزندم سر بریده به سویم باز می گردد
بگذار دستانت بارها و بارها
به خون او و اشک من آلوده گردد
عاقبت هر دو با دستهایتان
کعبه رویاهایم را خواهید ساخت

خواسته

دلتنگم
دست می خواهم
دستی برای اعتماد
دلم برای معصومیت عشق می سوزد
و برای صداقت های شک بر انگیز
دلم آغوشی برای قرار می خواهد
شانه ای برای بغض های فرو خورده
خدایا تو را در کالبد یک انسان می خواهم

از کسی که همت شما را کوچک و حقیر می شمارد، دوری کنید. اشخاص بی اراده و بی ارزش چنین کاری می کنند،ُُُ اما یک انسان والا این احساس را در شما بر می انگیزد، که شما نیز می توانید والا و با ارزش باشید.


(مارک تواین)

چشم در برابر چشم

طرف از وقتی چشم باز کرده دنبال خوش گذرونی و عیش و نوش بوده و همین که فرق دختر و پسر رو فهمیده دنبال دخترا راه افتاده. چه از نوجوونیش که دبیرستان دخترونه ها رو آباد کرده بوده چه حالا که همه جوره به زنش خیانت می کنه. حالا فهمیده که دختر دبیرستانیش دوست پسر، داره حال و روزش دیدن داره. افسرده شده، موهاش سفید شده، نشسته نماز شب و حاجت می خونه که دخترش سر به راه بشه. یکی هم نیست بهش بگه آخه مرد حسابی نکن این کارا رو که عواقبشو هم نبینی. مگه خودت پاک موندی که انتظار پاکی از بچه هات داری؟ مگه فکر دختر و زن مردمو کرده بودی  که مردم فکر آبروی تو باشن؟ آدم تاوان خیلی از کاراشو تو همین دنیا پس میده دنیا دار مکافاته عزیز من. بترس از خودت و کارات که چشم در برابر چشم باید بدی و جان در برابر جان...

از دفتر خاطراتم

کشتی ها که شب در پهنه ی اقیانوس از کنار هم میگذرند

با هم گفتگویی کوتاه دارند:

نخست به یکدیگر علامت می دهند

سپس صدایی در تاریکی شنیده می شود.

چنین است در اقیانوس زندگی که ما چون دو کشتی از کنار هم می گذریم

و با هم گفتگو می کنیم

نخست یک نگاه

و سپس یک صدا

و آنگاه تاریکی و سکوت

(لانگ فلو)

از دفتر خاطرات

خوشا صحبت دوستی که در کنارش

نه مجبوری که اندیشه های خود را بسنجی

و نه گفته های خود را در ترازو نهی

بلکه با بیخیالی هر چه می اندیشی بر زبان می آوری

و کاه و گندم را در کف او می نهی

و بی گمان می دانی که او

آن کاه و گندم را غربال خواهد کرد

و دانه ی شایسته را به کار خواهد گرفت

و کاه را با نفس مهربانی به باد خواهد سپرد

(مولاک کرک)