دلفین آبی

سیگنال های در هم ذهن من

دلفین آبی

سیگنال های در هم ذهن من

گاهی قفل ها کلیدند
مانند قفل دست های من و تو
که کلید پایان تمام انتظارهاست

سیاه بود و سپید
خرامیدی طاووس من
رنگ گرفت از تو زندگی
از توِ هزار رنگ

می تازد
بی رحم تر
بی پرواتر
آنچه که در آینه از آینده میبینم

دستهای تهی
حجم سرد تن
یادگار روزهای برباد رفته

در سرم دریایی است طوفانی
و در دلم ساحلی است
که این دریا لحظه به لحظه دگرگونش میکند
گاه می شوید
گاه میبرد
و گاه تفاله هایش را بر آن ساحل تف میکند
و روحم
این روح بیمار
فقط نظاره میکند
همین