دلفین آبی

سیگنال های در هم ذهن من

دلفین آبی

سیگنال های در هم ذهن من

از کسی که همت شما را کوچک و حقیر می شمارد، دوری کنید. اشخاص بی اراده و بی ارزش چنین کاری می کنند،ُُُ اما یک انسان والا این احساس را در شما بر می انگیزد، که شما نیز می توانید والا و با ارزش باشید.


(مارک تواین)

چشم در برابر چشم

طرف از وقتی چشم باز کرده دنبال خوش گذرونی و عیش و نوش بوده و همین که فرق دختر و پسر رو فهمیده دنبال دخترا راه افتاده. چه از نوجوونیش که دبیرستان دخترونه ها رو آباد کرده بوده چه حالا که همه جوره به زنش خیانت می کنه. حالا فهمیده که دختر دبیرستانیش دوست پسر، داره حال و روزش دیدن داره. افسرده شده، موهاش سفید شده، نشسته نماز شب و حاجت می خونه که دخترش سر به راه بشه. یکی هم نیست بهش بگه آخه مرد حسابی نکن این کارا رو که عواقبشو هم نبینی. مگه خودت پاک موندی که انتظار پاکی از بچه هات داری؟ مگه فکر دختر و زن مردمو کرده بودی  که مردم فکر آبروی تو باشن؟ آدم تاوان خیلی از کاراشو تو همین دنیا پس میده دنیا دار مکافاته عزیز من. بترس از خودت و کارات که چشم در برابر چشم باید بدی و جان در برابر جان...

از دفتر خاطراتم

کشتی ها که شب در پهنه ی اقیانوس از کنار هم میگذرند

با هم گفتگویی کوتاه دارند:

نخست به یکدیگر علامت می دهند

سپس صدایی در تاریکی شنیده می شود.

چنین است در اقیانوس زندگی که ما چون دو کشتی از کنار هم می گذریم

و با هم گفتگو می کنیم

نخست یک نگاه

و سپس یک صدا

و آنگاه تاریکی و سکوت

(لانگ فلو)

از دفتر خاطرات

خوشا صحبت دوستی که در کنارش

نه مجبوری که اندیشه های خود را بسنجی

و نه گفته های خود را در ترازو نهی

بلکه با بیخیالی هر چه می اندیشی بر زبان می آوری

و کاه و گندم را در کف او می نهی

و بی گمان می دانی که او

آن کاه و گندم را غربال خواهد کرد

و دانه ی شایسته را به کار خواهد گرفت

و کاه را با نفس مهربانی به باد خواهد سپرد

(مولاک کرک)

چقدر بی صدا آمدی

اما وقت رفتن رویاهایم را به طوفان سپردی

حتی بر نمی گردی ببینی با من چه کردی

پایان و آغاز

آخرین ساعت سال هشتاد و نه وآخرین لحظات این دهه. حس عجیبیه مثل همیشه وقتی به یه آخر یا به یه آغاز می رسم بر می گردم و به گذشته یه نگاهی میندازم. سال خوبی بود شایدم سال خیلی سختی بود. بهار و تابستون و پاییز فوق العاده ولی زمستون خیلی سرد و سختی رو پشت سر گذاشتم آرزو میکنم زمستون امسال من مثل اون ضرب المثل معروف بهار بشه و رو سیاهیش بمونه به ذغال.

من تو سال گذشته لحظه هایی رو داشتم که از زنده بودنم و انسان بودنم لذت بردم و در عین حال از اینکه انقدر میتونم درک کنم و احساس کنم عذاب کشیدم. به آرامشی رسیدم که شاید هر کسی تو زندگیش آرزوی داشتنش رو داشته باشه و همچنین بیقراری ها و احساسایی که تا الان ازشون فرار می کردم ولی آخر بهشون رسیدم.   

خدا رو شکر میکنم به خاطر سلامتی و این همه تجربه ای که امسال به دست آوردم. خدایا شکرت که اگه الان احساس نا امیدی میکنم ولی در عوض روزایی رو داشتم که حضورو قدرتت رو هر لحظه احساس کردم و سرشار از زندگی و امید شدم. دلم می خواد این لحظه های باقیمونده رو دعا کنم.

خدایا ما رو بخاطر همه خطاهای عمدی و سهویمون بببخش.خدایا به ما سلامتی عطا کن، به زندگیمون برکت بده و ما رو از شر بدی ها در امان بدار. خدایا بهمون آرامش قلبی بده تا از شکست ها شکسته نشیم. خدایا بهمون بینایی بده تا راه درست رو انتخاب کنیم. خدایا بهمون شادی بده تا احساس خوشبختی کنیم. خدایا به ما کمک کن که بد نشیم، دلی رو نشکنیم، کسی رو نرنجونیم. خدایا شکرت به خاطر همه نعمت هایی که بهمون دادی و همه اون چیزایی که که به صلاحمون نبوده و بهمون ندادی. خدایا شکرت به خاطر خانواده ای که بهمون دادی. خدایا دوستت دارم چون تنها کسی هستی که تو تمام لحظاتم بودی و فقط به تو می تونم حرفامو بزنم و گوش میکنی بدون اینکه راجع بهم قضاوت کنی و همیشه امید دارم به لطفت. خدایا خیلی دوستت دارم.

سال نو مبارک