دلفین آبی

سیگنال های در هم ذهن من

دلفین آبی

سیگنال های در هم ذهن من

من و امید

نطفه امید را درونم کاشته ام
بی آنکه بدانم فرزندی حلال زاده است
یا حرام زاده
و تو ابراهیم وار
پیوسته اسماعیل امیدم را به قربانگاه می بری
و ذبح می کنی
و هر بار فرزندم سر بریده به سویم باز می گردد
بگذار دستانت بارها و بارها
به خون او و اشک من آلوده گردد
عاقبت هر دو با دستهایتان
کعبه رویاهایم را خواهید ساخت

نظرات 7 + ارسال نظر
سعید چهارشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:39 ب.ظ http://delgijeh.blogsky.com/

سلام
دومین پست فوق العاده ات رو خوندم و این بار مرور میکنم تا کلمه ای در خور زیبایی این متن پیدا کنم .
نغمه عزیز
این روز ها روی خط دل می نویسی .

سلام سعید جان
مرسی از لطفت
دل هم گاهی فرصت می خواد واسه تخلیه شدن.
این وبلاگ هم شده خلوتگاه.

سارو پنج‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:23 ب.ظ http://shur.blogsky.com/

سلام

چه عجب..!
آپ کردی.
و چه آپ قشنگی

سلام سارو جان
ممنون که سر میزنی

افشین یکشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:39 ق.ظ http://www.mkavandi.blogfa.com

سلام
فقط میگم فوقالعاده است
امیدوارم همینطور همیشه فوقالعاده باشی!!
بهم سر بزن
منتظرتم

سلام افشین جان
ممنون از محبتت

افشین چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:17 ب.ظ http://www.mkavandi.blogfa.com

سلام نغمه جان
ممنون که بهم سر زدی
تو دلتنگیها خدا تنها کسی هستش که به یادمونه و ولی ما .....
بازم بهم سر بزن!

سلام
حتما این کارو می کنم
خدا تنها دوستیه که آدم می تونه ازش نترسه

سعید جمعه 20 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:35 ب.ظ http://delgijeh.blogsky.com/

سلام نغمه عزیز

چند بار اومدم و تمام پست هاتو دوباره خوندم

این بار دلم نیومد بدون کامنت برم . همه منتظریم تا پست بعدیت رو بخونیم .
ما رو بیش تر از این منتظر نذار
موفق باشی

سلام سعید جان
ممنون بابت کامنت پر مهرت
خوشحالم میکنی که سر میزنی
این روزا خستگی جسمیم زیاده کمتر وقتی واسه دلو روحم میمونه
در اولین فرصت می نویسم
شاد باشی

سارو جمعه 20 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:28 ب.ظ http://shur.blogsky.com/

فکر کنم اینو توی بلگم خونده باشی:

"""همیشه می نوشتم واست که :
"هیچ وخ نمی فهمی"
اما تو زندگی خودتو می کردی و دنبال فهمیدن هم نبودی
هالا که تموم شده تازه فهمیدم
اونی که هیچ وخ نفهمید من بودم ......"""

بعد از مدتها اون یه نفر به رفیقم گفت: هیچ وقت هم نمیفهمی!!!!
-----------------------
مشکل اینجاس که اونا هم معتقدن که ما نمیفهمیم!
اگه با کمپین زدن میفهمیدن... من ۱۰۱ تا کمپین و ngo میزدم..
دماوندم جابجا کنی... نمیفهمن..

شاید همین نفهمیدن هاست که رابطه ها رو به جاهای بدی میکشونه
اینکه ما اونا رو نمی فهمیم و اونا ما رو
گاهی وقتا غرور باعث میشه حرفایی زده نشه که رابطه به اینجا برسه
ولی وقتی نگفته ای باقی نمیمونه و باز نمی فهمن خیلی درد داره

الی یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:52 ب.ظ http://openended.blogfa.com

به سراغ من اگر میایی دگر آسوده بیا
مدتی است که فولاد شده چینی نازک تنهایی من

سلام دوست عزیز خوبی
خوشحال میشم بهم سر بزنی


ممنون از حضورت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد